فاشیسم فارس گرا
و تبعات حضور آن در جامعه
چکیده متن :
باورهای فاشیستی و نگاه غیر انسانی به ملل و اقوام غیر فارس در ایران باعث میگردد که هموطنان فارسی زبان به خصوص تهرانی ما در تعاملات و به خصوص مجادلات لفظی با ترکها ، اعراب و دیگر ملل و اقوام غیر فارس ایرانی ، تکلم آنان به زبان فارسی ولی با لهجه غیر تهرانی را دست آویز تحقیر و تخریب آنان قرار داده و تنش ملی – قومی را در ایران افزایش دهند تبعات تداوم این تعامل بیمار و نادرست در گذشته ( اواخر دوره قاجار و نیز دهه 1320 شمسی و سالهای اول انقلاب اسلامی ) ایران را به مرز فروپاشی کشانده است و هم اکنون نیز همچون خاکستر زیر آتش هر لحظه که امکان بروز می یابد ، جنگ و تنش و واگرایی را موجب می گرد که نمونه آن فعالیتهای تروریستی پژاک در غرب و شمالغرب ایران و گروهگ ریگی در جنوبغرب ایران است .
اگر کشورمان را دوست داریم و نمی خواهیم به یوگسلاوی خاورمیانه تبدیل شود ، حضور شیطانی فاشیسم فارسگرا را جدی بگیریم و نشداروی سهراب وطن را قبل از مرگش به او برسانیم و این نوشدارو چیزی نیست جز عدالت و نگاه انسانی و حفظ حرمت و حق شهروندی هموطنان غیر فارس در کشور .
* * *
دیروز در جمعی میان دوستان تهرانی من و دو نفر ترک زبان مجادله لفظی صورت گرفت در این مجادله لفظی دوستان تهرانی من کم آوردند و محکوم شدند و چون نتوانستند طرف مقابل را با روشهاب منطقی و درست اقناع و با خود همراه سازند به تحقیر زبانی و تمسخر آنان پرداختد و اینکه آنان به قند می گویند «گند » و به آدم می گویند « آدام» و این تخریب و تحقیر یک مجادله لفظی کوچک و مزاح گونه را به درگیری فیزیکی و خشونت تبدذیل کرد و چنان آتشی به پا شد که دوستان دیروز به دشمنان خونی هم تبدیل شدند .
جالب اینجاست که همین دوستان تهرانی من اصالتا کرد و شمالی هستند و فارس زبان اصیل و دارای فرهنگ اصیل و سالم فارسی نیستند ولی به خاطر تولد و زندگی در تهران به زبان فارسی با لهجه نادرسیت و معیوب تهرانی سخن می گویند .
لهجه معیوبی که متاسفانه به خود زبان اصیل فارسی بیش از هر چیز دیگر آسیب زده و غنا و زیبایی زبان فارسی را بسیار کم رنگ کرده است .
مسلما شما نیز بارها شاهد صحنه هایی از این دست بوده اید . علی الخصوص اگر در تهران که شهری چند زبانه و چند فرهنگی ( مولتی کالچر ) است ، زندگی کرده باشید .
متاسفانه این تعاملات بیمار گونه و ناسالم و تحقیر و تمسخر غیر فارسی زبانان ( و بعضا حتی فارسی زبانان غیر تهرانی از جمله رشتی و اصفهانی ) با گذشت زمان نه تنها کمتر نشده است ، بلکه روز به روز بشتر و شدیدتر شده و نسل جدید جامعه ایران که با بحران شدید فرهنگی – هویتی ذست به گربان است ، بیش از نسلهای قبلی و میانسالان و بزرگسالان کشور مبتلا به این بیماری روانی و کج اندیشی گشته است .
در زمان معصر ملل دنیا روزبه روز به سمت توسعه و پیشرفت حرکت میکنند و با حفظ احترام متقابل به زبان و فرهنگ و تمدن دیگر ملل جهان ، تعاملات خود را گسترش میدهند .
این تعاملات مثبت و دوستانه علاوه بر ایجاد صلح و دوستی و اتحاد میان ملل به تامین منافع مادی و معنوی آنان نیز کمک شایانی میکند .
اما متاسفاته ما خلاف جریان آب شنا می کنیم و نه تنها با ملل و اقوام دیگر جهان تعاملی سازنده و مثبت نداریم ، بلکه به شکلی به مراتب اسفناک در داخل کشور خودمان با هموطنان غیر فارسی زبان با تحقیر و تمسخر آنان رفتاری کاملا غیر انسانی و نژاد پرستانه پیش میگیریم که خود به افزایش واگرایی و تنش قومی منجر می شود ، تنشی که سال به سال و نسل به نسل شدت میگیرد .
مسلما تداوم این تعامل منفی ضررهای جبران ناپذیری به کشور وارد کرده و اتحاد و انسجام ملی را تضعیف خواد نمود و افزایش تنش قومی و توسعه واگرایی مسلما توسط دشمنان تاریخی ایران از جمله استعمار پیر انگلیس تشدید گشته و در آینده به عنوان خطرناکترین سلاح ( با کمترین هزینه برای دشمنان ما ) علیه کشور ما مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
فراموش نکنیم که تسخیر کشوری یکپارچه و متحد به مساحت 1659000 کیلومتر مربع و با جمعیتی بیش از 74000000 که دارای سیستم دفاعی قدرتمند و نیروی نظامی متعدد و پر شمار است کاری تقریبا غیر ممکن یا حداقل بسیار دشوار است .
اما غرب در صورت وجود تنش قومی – ملی و دشمنی داخلی به راحتی می تواند کشور را به زانو در آورده و تسلیم کند یا حد اقل به اهداف نامشروع و مطامع و اغراض خود دست یابد .
«هابز» و «ژان ژاک روسو » دولت - کشور را به بدن انسان تشبیه کرده اند . اگر ما ین تشبیه را در نظر گیریم ، فاشیسم فارس همچون ویروس ایدز است که این موجود زنده را بیمار و ضعیف کرده و سیستم دفای آن را از کار می اندازد تا ویروسها و عوامل بیماری زای دیگر به خصوص دشمنان و عوامل خارجی راحت تر این انسان زنده را از پای در آورند .
فرهنگ و هویت کشور همچون روح و جان انسان هستند و فاشیسم فارس همچون روحی شیطانی و مظهر تباهی و نابودی .
نگاهی کوتاه به تاریخچه فاشیسم فارس و عوامل ایجاد و توسعه آن
فاشیسم فارسگرا و پان آریایسم که هدیه شوم استعمار بریتانیا و فاشیسم آلمان به ایران و به خصوص جامعه فارسی زبان و مرکز نشین ایران است ، به وسیله جاسوسان انگلیس در ایران از جمله اردشیر و شاپور جی ریپورتر ( اعضای ارشد « MI6 » و سازمان جاسوسی اینتلیجنس سرویس بریتانیا ) بنیان گذاشته شد به کمک ابزارهای قدرتمند و سازمانهای و گروههای نفوذی چون لژهای فرانماسونری آریا و کورش و ... و کانون های به ظاهر ادبی و فرهنگی و مراکز شبه علمی و فرهنگستانهای زبان و ادبیات فارسی و احزابی چون حزب پان ایرانیست و ایران نوین و رستاخیز و حزب ملی تئویزه و ترویح گشته نهایتا توسط شبه روشنفکران غربگرا وابسته و زبان شناسان و تاریخ دانان ( افسانه سرایان ) و برخی شعرا و نویسندگان و فارسی دانها و شاهنامه خوان ها با حمایت مادی و معنوی همه جانبه خاندان پهلوی در جامعه ایران به شکلی بسیار گسترده و به بهانه ایجاد همگونی و اتحاد ملی در طول دو قرن اخیر تبلیغ و بسط داده شد تا جایی که امروز بر اثر این بستر سازی گسترده و همه جانبه همچون روح شیطانی در ذهن و جان اکثر قریب به اتفاق هموطنان فارسی زبان و خصوص تهرانی ما نفوذ کرده و در تمام شئون زندگی و به خصوص در روابط و تعاملات آنها با ملل و اقوام غیر فارسی زبان ( از جمله ترک زبانان و اعراب ایران ) حضوری نحس و زیانبار دارد.
این تفکر و گفتمان فاشیستی ، به بهانه ایجاد جامعه همگون ، یک پارچه و تک زبانه در طول دو قرن اخیر بسط و توسعه و بستر سازی شد و تبدیل به فرهنگ عامه جامعه فارسی زبان ایران کردید به گونه ای که حافظه جمعی و ناخود آگاه ملی هموطنان فارسی زبان ما به شدت اسیر نگاه تنگ نظرانه و خود برتر بینانه گشته است در نتیجه آنان بی آنکه خود متوجه شوند و کاملا نا آگاهانه و در اکثر موارد بدون هیچ غرض ورزی رفتاری فاشیستی و نژاد پرستانه با هموطنان غیر فارس خود داشته ، مایه رنجش و واگرایی انان میگردند .
مخلص کلام اینکه :
فاشیسم فارس بزرگترین معضل امنیتی و تهدید کننده یکپارچگی کشور است
حذف این ویروس خطرناک و نجات روح و جان کشور از دست این روح شیطانی به تلاشی اساسی و همه جانبه از سوی نخبگان ، روشنفکران و اندیشمندان مردمی و به خصوص نسل دانشجوی آزاد اندیش و عدالت پرست کشور و تمام کسانی که دغدغه سرزمین و مردمشان را دارند از یک سو و اصلاح و تغییر سیاست فرهنگی و زبانی دولتمردان و حکام به خصوص در بعد رسانه ای و آموزشی و فرهنگی نیاز دارد و اینگونه نیست که ما در کلام و شعار از گفتمان تمدن ها و فرهنگها سخن گوییم و در عمل به کوفتمان فرهنگ و زبان و هویت هموطنان غیر فارسی زبان و غیر تهرانی دست زنیم .
«اگر خار و خس می کاریم انتظار گل و میوه نداشته باشیم »