جنایات پهلوی در آذربایجان (۳)
از نظر اسرائیل، اعراب داخل آن کشور درواقع استعمار شدگان یهودیان سفید پوست ،یعنی استعمارگران صهیونیست هستند. اسرائیل قلعه ای است استعماری. استعمار ،یک ملیت را انتخاب می کند ،قدرت رابدست او می سپارد و او راحاکم بر مقدرات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بقیه ملیتهای داخل چارچوب آن کشور میکند. یعنی استعمار، ترکیبی از یک تجزیه را بزور بعنوان یک حکومت یکپارچه حفظ میکند.
استعمار بدنبال ساختی است که درآن آنارشیسم متمرکز، یعنی حکومتی از نوع شاه، از نوع حکومت اسرائیل وضع موجودهای حاضر را بقاءکند . یعنی اگر نکته اول درباره ماجراجوئی های استعمار این باشد که مرزهای کاذب بین بخش هائی از یک ملت و یا ملل مختلف دریک منطقه ایجاد شود تا درنتیجه آن مردمان مختلف به خود مشغول باشند ، از چپاول منابع زمینی و زیر زمینی خود خبر نداشته باشند ،و فقط مقروض شوند و اسلحه بخرند.
نکته دوم درباره استعمار این است که کلیه رابطههای سالم و انسانی بین ملیتهای داخل یک کشور راقطع میکند، مردمان یک کشور را کورکورانه قطعه قطعه میکند، بجای آن که اجازه دهد تا هر کدام از این ملیت ها بطور یکسان و مساوی از استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اداری برخوردار باشند و درواقع شخصیتی پیدا کند درست در جهت عکس استعمار، آنها را بعنوان رئیس و مرئوس و حاکم و محکوم در برابر هم قرار میدهد.
استعمار ساختی را که از رابطه خود با مورد استعمار قرار گرفته، و یا با حکومت مرکزی دست نشانده، بوجود آورده، رسوخ میدهد در روابط بین ملیتهای یک کشور، و آنوقت یک ملیت میشود حاکم و یا نماینده حکومت مرکزی، وملیتهای دیگر می شوند، محکوم. استعمار آن عنصری است که سلسله مراتبی از دستنشاندگی خلق میکند.
بدین ترتیب میرسیم به نکته سوم: چه چیز می تواند این رابطه را از بین ببرد و بین ملیتهای یک کشور و میان ملیتهای کشورهای مختلف، رابطهای متساوی، سالم و متعادل برقرار کند. حرکتی که درست درجهت عکس تمرکز قوا در دست حکومت مرکزی دست نشانده امپرالیسم، و خود امپرایالیسم بوجود آمده باشد.
استعمار تمرکز قوا دردست تعداد انگشتها را از بیخ بکند و دور بیندازد و دیگر اجازه ندهد که انگشتان جدیدی بوجود آید؟ انقلاب. چه چیز میتواند بهم پیوستگیهای جدید و انسانی خلق کند؟ انقلاب. از یکسو تمام رگ و پی استعمار و حکومت مرکزی و تمام گوشت و استخوان آن را از هم متلاشی و شقه شقه میکند و از طرف دیگر تمام وسایل، تدابیر تمهیدات و تجهیزات بهم پیوستگی را از اعماق غرایز و عواطف و علایق مادی و معنوی و تجهیزات بهم پیوستگی را از اعماق غرایز و عواطف و علایق مادی و معنوی اقشار مختلف ملیتها استخراج میکند و آنها را درکنار یکدیگر قرار میدهد، آنها را با یکدیگر ممزوج و به علائق مشابه آلوده و آغشته میکند و همه را در یکجا در برابر ارتجاع، استثمار، استعمار و امپریالیسم قرار میدهد. توحید دقیقاً این معنا را دارد که حتی غرائز خفته انسان، آزادی کامل برای انقلاب پیدا کنند. هیچگونه بند و بستی و مانعی و رادعی وجود نداشته باشد و انسانها آنچنان منقلب شوند، آنچنان دگرگون شوند که منافع خود را از نظر عاطفی، حسی و احساسی و فکری و مسلکی و مشربی و اقتصادی و سیاسی بطور مشترک درمنافع دیگران ببینند. توحید این معنا را دارد که انسان درکنار دیگران انقلاب بکند، و حقیقت این است که مبارزه ملیتهای ستمزده ایران درکنار سایر اقشار درطول یک قرن تاریخ انقلاب ایران، نمونه کامل این وحدت و بهم پیوستگی گسست ناپذیر است. نامش را شما توحید بخوانید. شیپور انقلاب ضداستعماری را در ایران نخست، دریک قرن پیش از این،جنبش تنباکو زد. درعصیان علیه امتیاز تنباکو، که عصیانی علیه سلطنت و استعمار هم بود.
تبریز، بلافاصله پس از شروع جنبش به سایر شهرهای ایران پیوست . این بهم پیوستگی آنچنان قوی بود که وزیر مختار انگلیس به ناصرالدین شاه اطلاع داد که چون آذربایجان به نهضت ملحق شده، دیگر سلطنت درخطر است. جنبش تنباکو که جنبشی سراسری بود، فصل بهم پیوستگی انقلابی دو ملیت آذربایجان و فارس نیز بود.
درآخرین روزهای قیام تنباکو، وقتی که عمال سلطنت به سربازان ترک محافظ قصر شاه دستور دادند که بسوی مردمی که درمیدان ارک علیه امتیاز تنباکو و امتیازات دیگر تظاهرات میکردند، تیراندازی بکنند، آنان گفتند که هرگز حاضر به تیراندازی به سوی مردم مسلمان نخواهند بود. جرثومه اولیه همبستگی بین کادرهای پائین و زحمتکش ارتش به نیروی مردم نخستین بار درجنبش تنباکو بوجود آمد. (نگاه کنید به قرارداد رژی، تحریم تنباکو، اثر ابراهیم تیموری.) پیش آمد تبریز به رغم توطئههای روسیه و سلطنت ایران و به رغم قشون کشی عینالدوله به تبریز با چنان روح همبستگی با انقلاب سراسر ایران بپاخاست که فرزند رشیدش ستارخان ستایش کلمه انقلابیون جهان، منجمله رهبران آینده انقلاب بلشویک را بسوی خویش جلب کرد.
وقتی که دیگر تهران چیزی نداشت که به انقلاب بدهد، وقتی که استبداد میرفت تا تمام رشتهها راپنبه کند، وقتی که مجلس مثل بید میلرزید، ملت غیور آذربایجان همبستگی خود را با تودههای محروم شهر تهران نشان دادند، محاصره خائنانه عینالدوله را شکستند و پیروزی انقلاب را قطعیت و حتمیت بخشیدند.
نهضت میرزا کوچکخان، عصیان کلنل پسیان و طغیان شیخ محمد خیابانی را هم فقط درپرتو همین حرکتهای ملیتها در راه اعتلاء انقلاب کل تودههای ایران باید درمد نظر داشت. ( نگاه کنید به هر دوکتاب کسروی: انقلاب مشروطه در ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان.) بعد از شهریور بیست، نخستین حرکت انقلابی درمیان تودههای آذربایجان و بعد درمیان تودههای کردستان درسال 1324 بوجود آمد. قصد هر دو نهضت نه تنها برقرار کردن روح انقلابی دراین دو ایالت، بلکه گسترش انقلاب به بقیه نقاط ایران بود.
قصد، نه تجزیهطلبی، بلکه برعکس ترکیبطلبی بود.
درخواستهای انقلابی مردم آذربایجان و کردستان باید بر درخواستهای تودههای زحمتکش خوزستان، که کارگردان و نفتگران آن به قیام علیه استعمار خارجی جامه تحقق میپوشاندند، و بر مجموع درخواستهای زحمتکشان سایر نقاط کشور در زمانهای مختلف، علاوه میگردید. در مجموع، این همبستگی انقلابی ملیتهای مختلف ایران، بعنوان مشخصی اصلی سیمای مرکب تاریخ انقلاب ایران، خود را متجلی میکرد. اگر این دو ملیت خود مختاری خود را بعنوان اصل اساسی حیات سیاسی خود در سالهای 25-24 پیش نکشیده بودند، و فکر دموکراسی را به سایر نقاط ایران گسترش نداده بودند، هرگز امکان نداشت که نهضت ملی شدن نفت درسالهای بعد بطور جدی شروع شود. و اگر نهضت ملی شدن نفت با شکست مواجه شد، به این دلیل بود که انقلاب دموکراتیک ملیتهای تحت ستم ایران چند سال پیشتر با شکست مواجه شد. ( 3)
ادامه دارد