آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

مناقشه قره باغ ( ۴)

سیاست رهبران شوروی  

پس از استالین نسبت به قومیت ها :

ارامنه قره باغ در اوائل سال 1963، طی طوماری از خروشچف تقاضای الحاق قره باغ به ارمنستان را نمودند. خروشچف خیلی زود متوجه شد که توجه به احساسات ملی و اعطای امتیاز به ملیت ها، نه تنها مسئله را حل نخواهد کرد، بلکه باعث تشدید احساسات ملی و رشد ناآرامی های قومی خواهد شد.

بدین جهت توجهی به درخواست آنان نکرد و مسئله قره باغ نیز دست نخورده باقی ماند.

در سال 1968، گروهی از ارامنه که از عملکرد حزب داشناک راضی نبودند و مشی تندتری داشتند، از این حزب منشعب شدند و تشکیلات جدیدی به نام حزب اتحاد ملی ارمنستان را تأسیس کردند. از اهدافی که این حزب جدید اعلام داشت، ”ایجاد یک دولت ارمنی مستقل بود“. با اینکه این حزب، ضد شوروی و سوسیالیست افراطی بود، با این همه برای رسیدن به اهداف خود، در صدد برآمد که در چارچوب قانون اساسی شوروی – که حق جدایی تمامی جمهوری های متحد را به رسمیت شناخته بود – عمل کند.

یکی از نخستین گام هایی که حزب مذکور برداشت، آماده کردن و انتشار نقشه ”ارمنستان بزرگ“ بود.

 این نقشه در عمل شامل شرق ترکیه، برخی مناطق شمال غربی ایران، قره باغ علیا، نخجوان و استپ های موجود در بخش جنوبی جمهوری آذربایجان می‏شد. ارمنستان بزرگ مناطق بین دریای خزر و دریای سیاه را در بر می گرفت.

 عدم موافقت با خواسته های ارامنه مبنی بر واگذاری نخجوان و قره باغ به ارمنستان، سبب بروز اعتراض های مردمی در سال های 1965 و 1975 در قره باغ و ایروان نیز شده بود که البته سرکوب گردید.

جالب اینجاست که  ارامنه تنها اقلیت قومی بودند که برخلاف تأکید صریح مارکسیسم لنینیسم، اجازه ابراز احساسات ملی را داشتند. به ویژه احساسات ضد ترکیه، که به رغم وجود رابطه همسایگی بین شوروی و ترکیه، حتی اعضای حزب و مقامات دولتی نیز علیه ترکیه  فعالیت می کردند.

سیاست گورباچف و قومیت ها:

با روی کار آمدن گورباچف در 11 مارس 1985، تلاش وی در جهت خاتمه دادن به سکون ناشی از تفکر برژنفیسم و خنثی کردن آن بود. گورباچف نیز همانند اسلاف خود، در آغاز زمامداری اش، با مسئله‌ملیت ها و گرایش های واگرایانه و تعارض های آنها، از جمله مسئله قره باغ، برخوردی منفعلانه همراه با خوش بینی داشت.

تفکر سیاسی مبتنی بر سانترالیسم گورباچف که زیر مجموعه اندیشه فضای اقتصادی واحد از جمله مبانی آن است، موجبات جهت گیری های نسبتاً تند را فراهم نمود. حمله شدید وی به آنچه آن را “ ناسیونالیسم تنگ نظر و محلی گرا” می خواند و محکوم ساختن سیاست و تفکر مبتنی بر “ ترجیح ملی” به عنوان مانعی در راه حرکت به سوی سوسیالیسم یکپارچه و متحد کننده که می تواند به تمام جامعه انسجام بخشد،

گویای این امر است زیرا وی بدینوسیله می توانست مبانی قدرت بنا شده توسط برژنف را به نحوی تحت تسلط خود در آورد.

با تحولات پروسترویکا و گلاسنوست زمینه‏ای برای بروز  مجدد بحران قره باغ فراهم شد

دولت گورباچف از یک سو تحت فشار نفوذ ارامنه که در هیأت حاکمه قرار داشتند، (برای نمونه حضور ساخاروف و همسر ارمنی وی در هیأت بررسی کننده قره باغ بود)، و نیز سابقه خوب همکاری ارمنستان با حکومت مرکزی بود و از سوی دیگر، نگرانی از خطرات ناشی از تسلیم به درخواست ارامنه جهت تجدیدنظر در تقسیمات موجود سرزمینی احساس می شد، امری که می توانست به صورت غیرقابل کنترلی به سایر قومیت ها تسری یابد؛ این مسئله هیأت حاکمه شوروی را دچار سرگردانی و تصمیم های متناقضی نمود که همواره نارضایتی هر دو طرف درگیر را در پی داشت

در واقع این حوادث و اتفاقات بعدی شکست اندیشه “ بین الملل گرایی” در میان جمهوری ها محسوب می شود و وقایعی که در دوران زمامداری گورباچف در جمهوری ها اتفاق افتاد، نشان دهنده عدم کارآیی سیاست ها و اقدمات و در نهایت ابطال نظریه گورباچف را درخصوص قومیت‏ها است. شوروی صحنه درگیری های ملیت هایی شد که ادعا داشت انقلاب اکتبر کلیه مسائل آنان را حل کرده و باعث دوستی و اتحاد میان آنها شده است.  

ادامه دارد

نظرات 1 + ارسال نظر
ARTA سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ق.ظ

مرحبا
با تشکر از اطلاع رسانیتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد