کارل پوپر و اندیشه عدالت
این دو اثر، تلاش وی را در دفاع از آزادی، مقابله با جنگ و طرد اندیشههای سیاسی تامگرایانه و اقتدارطلبانه نشان میدهند.
پوپر در جستجوی نظام عادلانهی سیاسی، این پرسش کلاسیک افلاطونی در مورد دولت را مبنی بر اینکه «چه کسی باید حکومت کند؟»، پرسشی نادرست میداند.
به عقیدهی او چنین پرسشی مبتنی بر دیدی اقتدارگرایانه است و پاسخی مرجعیتگونه میطلبد. از همین رو چنین پرسشی، پاسخهای کلاسیکی نیز به همراه آورده است مانند: «بهترینها باید حکومت کنند» یا «فرزانگان» یا در بهترین حالت «اکثریت باید حکومت کند».
پوپر معتقد است که جای شگفتی نیست که پاسخهای ارائه شده نه تنها با خود تناقضاتی به همراه میآورند، بلکه بعدها به بدیلهای مهملی چون «حکومت کارگران و یا سرمایه داران» و غیره دگرگون میشوند.
بطور خلاصه میتوان گفت که برای پوپر در زمینهی حکومت کردن، پرسش «چه کسی؟» مطرح نیست، بلکه پرسش «چگونه؟» مطرح است.
از همین جهت وی متقابلا" پیشنهاد میکند که بهتر است پرسشی فروتنانهتر را جانشین پرسش کلاسیک افلاطونی در مورد دولت کنیم و آن اینکه بپرسیم: «چهکار میتوانیم بکنیم تا نهادهای سیاسی خود را به صورتی سازمان دهیم که امکان زیان وارد کردن حکمرانان بد و نالایق را که فراوانند به حداقل برساند».
پوپر خاطر نشان میسازد که دمکراسی به معنای «حکومت مردم»، نام فریبندهای است، چرا که در هیچ جا مردم حکومت نمیکنند و نباید هم حکومت کنند. زیرا حکومت اکثریت به سادگی میتواند به بدترین نوع جباریت تبدیل شود و حقوق اقلیت را یکسره از میان بردارد.
اما دمکراسی تنها شکل حکومتی است که علیرغم نام فریبندهی خود و تحت فشار مشکلات و دشواریهای عملی، توانسته این هدف را در مقابل خود قرار دهد که با وضع کردن قوانین مشروط، ایدههای عدالت، انسانیت و بیش از هر چیز آزادی را در چارچوب قانونیت، تا آنجا که مقدور است متحقق سازد.
به این اعتبار میتوان گفت که دمکراسی از نظر پوپر نه حکومت مردم، بلکه تجهیز نهادی در مقابله با دیکتاتوری است.
دمکراسیها در تلاشند تا به یاری قوانین مشروط و تأسیسات ساختاری، مانع شوند تا جباریت سربرآورد، اگر چه این تلاشها همواره قرین موفقیت نبوده است. پوپر در تعیین سنجیدار نظام سیاسی آزاد خاطر نشان میسازد که نظامی از نظر سیاسی آزاد است که نهادهای سیاسی آن به شهروندانش این امکان عملی را بدهد که در صورت ارادهی اکثریت بتوانند حاکمان را بدون خونریزی برکنار سازند.
به عبارت دیگر ما هنگامی از نظر سیاسی آزادیم که بتوانیم حاکمان خود را بدون خونریزی برکنار کنیم و تا زمانی که چنین امکانی داریم نباید نگران باشیم که چه کسی حکومت میکند.
پوپر نام چنین نظامی را که در دمکراسیهای غربی وجود دارد «جامعهی باز» میگذارد.
مهمترین ویژگی جامعهی باز، علاوه بر سنجیدار یادشده، رقابت آزاد بر سر نظریات علمی و شفافیت در گسترههای آن است.
جوامع باز نقطهی مقابل جوامع بسته و توتالیتاریستی هستند که در آنها به جای رقابت آزاد بر سر نظریههای علمی، منظومهی کاملی از عقاید ایدئولوژیک با ادعای انحصار حقیقت حاکم است.
در جوامع باز، روش نقد خردگرایانه، به نابودی منتقد نمیانجامد و خشونت در حذف نظریات مخالف نقشی ندارد. نقد عاری از خشونت است که راه را برای انکشاف خرد میگشاید.
پوپر در دفاع از دمکراسی تصریح می کند که باید از خود بپرسیم بیلان نیکی و بدی که این نظام تا کنون دربرداشته چگونه است؟
آیا نیکیهای چنین نظامی بر بدیهای آن میچربد؟ او میافزاید: اگر چه دمکراسی بهترین نظام قابل تصور و از نظر منطقی بهترین نظام ممکن نیست و در بسیاری از زمینهها میتوان و باید آن را بهبود بخشید، اما این نظام از نظر تاریخی بهترین نظام سیاسی است که ما سراغ داریم.
معنای این سخن آن نیست که ما نباید این نظام را مورد انتقاد قرار دهیم. دمکراسی اساسا" به نقد زنده است و دستاوردهای آن را نمیتوان همیشگی و بازگشتناپذیر دانست.
این خطر همواره وجود خواهد داشت که این نظام به سرعت آنچه را که به دست آورده از دست بدهد. کارل پوپر در یکی دیگر از آثار مهم خود تحت عنوان «گمانها و وازنشها»، از جمله در توضیح دریافت خود از عدالت، به بحث در مورد آغازههای لیبرالیسم میپردازد و تزهای گوناگونی در این زمینه ارائه میدهد.
به نظر وی، دولت اساسا" شّر است اما شّری ضروری. اختیارات دولت نباید بیش از آن باشد که ضرورت ایجاب میکند.
به نظر پوپر، برای نشان دادن ضرورت این شرّ لازم نیست که به توماس هابس متوسل شویم و انسان را گرگ انسان بدانیم.
حتا اگر انسان را دوست انسان یا فرشتهی انسان بدانیم، باز در چنین جهانی انسانهای ضعیف و انسانهای قوی وجود خواهند داشت.
اما در چنین جهانی افراد ضعیف از این حق برخوردار نیستند که افراد قوی آنان را تحمل کنند و در واقع باید از بابت لطف آنان در تحملشان سپاسگزار باشند. حال هر کس ـ اعم از ضعیف یا قوی ـ که بر این نظر است که هر انسانی حق زندگی دارد و میبایست از حق او پاسداری شود، ضرورت وجودی دولت را به رسمیت میشناسد، دولتی که باید از حق همگان پاسداری کند.
پوپر میافزاید که نشان دادن این امر که دولت در عین حال یک خطر دائمی است کار دشواری نیست. زیرا هرآینه دولت بخواهد وظایفی را که به آن محول شده انجام دهد، باید قدرت و اختیارات بیشتری از تک تک شهروندان و حتا گروههای اجتماعی داشته باشد.
تدابیری که ما برای مقابله با خطر سوء استفاده از این قدرت و اختیارات میاندیشیم و تأسیساتی که به این منظور ایجاد میکنیم، هیچکدام نمیتوانند چنین خطری را کاملا" از بین ببرند. ما همواره محکومیم هزینهی پاسداری از حق را به دولت بپردازیم، نه فقط به صورت مالیات، بلکه حتا از طریق تحقیری که به واسطهی تکبر دولتمردان نصیب ما میگردد.
اما مهم این است که هزینهای که میپردازیم خیلی گزاف نباشد. به نظر پوپر، دمکراسی نمیتواند و نمیبایست در حق شهروندان خود نیکوکاری کند. در واقع نیز دمکراسی به تنهایی نمیتواند کاری صورت دهد.
نیکوکاری باید توسط شهروندان صورت گیرد. دمکراسی چیزی جز چارچوبی مناسب برای کنش افراد نیست و ما اجازه نداریم دمکراسی و آزادی را با رفاه و معجزهی اقتصادی یکی بگیریم.
خطای بزرگی است اگر برای مردم چنین تبلیغ کنیم که آزادی برای همگان رفاه، و دمکراسی برای جامعه اعتلای اقتصادی به همراه خواهد آورد. آزادی هرگز به معنای رفاه و خوشبختی تک تک انسانها نیست.
این امر تا حدود زیادی به شانس و اقبال و شاید به طور نسبی به لیاقت و تلاش و فضیلتهای دیگر وابسته است. باید بطور واقعبینانه مرزهای دولت رفاه را در نظر گرفت و خطرناک است اگر مسئولیت انسانی را در مورد خود و وابستگانش از او سلب و یا پیکار زندگی را برای انسان جوانی زیادی آسان کنیم.
چرا که در نتیجهی از بینرفتن مسئولیت شخصی بیمیانجی، میتواند معنای زندگی افراد نیز از دست برود. به باور پوپر، آنچه که میتوان دربارهی دمکراسی و آزادی گفت، در بهترین حالت این است که آنها تأثیر لیاقت شخصی فرد را بر روی رفاه او تا حدودی نیرومندتر میسازند.
پس ما نباید آزادی را به این دلیل برگزینیم که از آن انتظار زندگی راحتی داریم، بلکه به این دلیل که خود آزادی نمودار ارزشی است که آن را هرگز نمیتوان به ارزشهای مادی فروکاست .
پوپر یادآور میشود که ما به این دلیل دمکرات نیستیم که همیشه حق را به اکثریت میدهیم. قرار نیست اگر اکثریت تصمیم به نفع استبداد بگیرد، یک دمکرات دست از اعتقادات خود بردارد.
پوپر نقش نهادهایی را که ریشه در سنتهای دمکراتیک جامعه دارند بسیار با اهمیت تلقی میکند و یک آرمانشهر (اتوپی) لیبرال، یعنی دولتی را که بصورتی خردگرایانه بر شالودهای بدونسنت استوار باشد ممتنع یا ناممکن میداند.
برای او لیبرالیسم اعتقادی است متکی بر تغییرات اصلاحطلبانه و تدریجی و نه یک طرح انقلابی. وی خاطر نشان میسازد که آن دسته از سنتهای دمکراتیک جزو مهمترین هستند که چارچوبهای اخلاقی (منطبق بر چارچوبهای نهادی قانونی) جامعه را تشکیل میدهند و تجسم معنای سنتی عدالت و آداب و رسوم و احساس اخلاقی هستند.
این چارچوب اخلاقی، شالودهای است که بر مبنای آن هر جا که لازم باشد یک توافق عادلانه و منصفانه میان علایق و منافع متعارض ممکن میگردد. طبیعی است که چنین چارچوبی تغییرپذیر است، اما تغییرات آن نسبتا" آرام و تدریجی صورت میگیرد.
هیچ چیز خطرناکتر از ویران کردن این چارچوب و این سنت نیست. یک چنین اقدام ویرانگرانهای (همانگونه که رژیم ناسیونالسوسیالیسم در آلمان نشان داد)، قهرا" به زیرپاگذاشتن و از بینبردن همهی ارزشهای انسانی میانجامد. پوپر در زمینهی عدالت اجتماعی در سطح جهانی تصریح میکند که امروزه با توجه به دستاوردهای فنآوری و رشد اقتصادی، برای بشریت ممکن گردیده است تا گرسنگی و فقر را در جهان ریشهکن سازد، اما مشکلات دیگری مانع از این امر هستند.
وی از جمله یکی از این مشکلات را در وجود حکومتهای سیاسی فاسد و زورگو در کشورهای توسعهنیافته ارزیابی میکند و خاطر نشان میسازد که مردم در بسیاری از این کشورها هنوز از آنچنان بلوغ معنوی برخورد نشدهاند تا بتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند.