جنایات ارامنه علیه آذربایجان ایران (۱۰)
۱۰ - دیگر ارامنه از ترس آن توپ ها به نزدیکی شهر آمدن نتوانستند. معین است به جهت چنین وقایع قلعه بندی آن توپهای قدیمی بهتر با ساچمه کار می کنند. لیکن چون گشاده می شوند از کثرت دود و باروت جهنمی را نشان می دادند.
از حسن اتفاقات اینکه قبل از وقوع این سانحه هنگامی که ارامنه سلماس در خیال مهاجمه به خوی بودند، اهالی جمع شده و آن توپ ها را مرمت کاری کرده و دادند در قورخانه سیصد بسته کیسه گلوله دار و ساچمه دار به جهت توپها حاضر داشتند که در این موقع به کار ما می آمد و در همان حالت که این بنده در دم دروازه مزبور، قدری کنارتر ایستاده بودم، حاجی محمد نام دباغ را در همانجا با گلوله زدند - خدایش بیامرزاد – و فوراً بلافاصله شهید گردید.
باز از حول و قوه الهی گلوله توپ ها بالاتر رفته و به جهت گود بودن محل شهر، درست به شهر بر نمی خوردند.
مگر چند فقره که جماعتی به صدمه آن ها تلف شده بودند و تا یک ساعت از ظهر گذشته به همین وضع و قرار مشغول جنگ بودیم.
و نیز از اتفاقات حسنه اینکه، همان روز آقای حسینقلی خان اواجقی سالار همایون با جمعی از سواره به عزم اردوی عثمان لوها به خوی وارد شده و به ملاحظه هموطنی به معاونت اهالی برخاسته خود و کسانش در برج های شهر جنگ مردانه همی کردند و هکذا آقای تیمورخان، سرتیپ صمصام همایون- اطال الله عمره- با جمعی از سواره و پیاده از محل خود که اگری بوجاغ است (اگری بوجاغ: یکی از روستاهای خوی است) به معاونت اهالی آمدند و نیز قریب صد و پنجاه نفر عسکر از جانب ایواوغلی و جلفا که در آن نقاط بودند هم به حمایت از شهر آمدند و آن عساکر زخم دار هم با اهالی دست به دست داده با نهایت شجاعت و شهامت جنگ همی کردند.
یک ساعت بعد از ظهر بود که دیدیم صدای توپ های عساکر منصوره عثمانی از جانب کوه غضنفر که سمت قبله و سلماس است، بلند گردید و کم کم نزدیک شده معلوم بود که این صداها غیر از صدای توپ های ارامنه است چه از دور صدای توپ ها شنفته می شد و معین بود که ارامنه آن طرف ها توپی ندارند. آشنا داند صدای آشنا و از این صداها روحی تازه و بهجتی بی اندازه بر اهالی رخ همی داد.
اما آمدن پاشا الیان بیک و بر سر وقت ارامنه رسیدنش از قراری که تقریر کردند چنان بود که چون یوسف ضیابیک از باد صبا تک و پو به عاریت گرفته در جناح استع جال تمام خود را به اردوی قوشچی می ـ رساند.
اولاً پاشا بر وی قهر کرده و به جهت فرار از خوی وی را محبوس نموده و بدون درنگ با چند هزار عسکر و توپخانه کافی از قوشچی به سرعت برق و باد حرکت کرده و اغلب راه را عسکر را به چاپاری و قاچاق رفتار کردن می آورد، تا نزدیک قریه قوروق که در دو فرسخی شهر که تپه سرخی است، محض اینکه اهالی و ارامنه را از آمدن خود خبردار بنماید چند تیر توپ درجه گرفته و در دامنه قلابی به میان ارامنه افکنده بودند.
از آنحا نیز حرکت کرده مابین امام کندی و قبرستانی که آنجا اولو بابا نامند هم چند تیر توپ خالی کرده و از آنجا خود او با اوتوموبیل با یکصد نفر سواره جلوتر آمده و قشون را به علی رفعت بیک قماندار سپرده با سرعت تمام خود را به خاتون کرپیسی [پل خاتون]که نیم فرسخی شهر است می رساند و از آنجا می بیند جمعی از عسکر با هم با یک ضابط که در رهال بوده اند آن ها نیز با یک مسترالیوز آمده از همانجا با ارامنه که در دامنه قلابی اجتماع دارند تیراندازی می نمایند.
پاشا نیز با سواره های رکابی خود از محلی بالاتر از آن عسکر مسترالیوز کشیده، مشغول جنگ می شود که در این اثنا ناگاه قریب پانصد نفر سواره فدائی که در دره های واقع در پشت کوه معروف به غضنفر مخفی و پنهان شده بودند از طرف غضنفر آمده، پاشا را دریافت کرده، یک مرتبه رکاب کشیده بر سر پاشا می آیند.
عسکرهای پایینی ایشان را دیده و باکمال جسارت با نیزه تفنگ در جلوی آن جماعت دویده و با سنگی مشغول زد و خورد می شوند و با نیزه چند سر اسب را از پا انداخته و چند نفر از ارامنه را از اسب برافکنده مابقی را رو به عقب فراری می نمایند و قریب ده دوازده نفر از عسکر با یک نفر ضابط در آن جنگ کشته می شوند ولی ارامنه را مبالغی راه تعاقب کرده تا به دره ای که از همانجا بیرون شده بودند می رسانند که در این بین مقدمه جلوی عسکر قیامت اثر بلوک بلوک از قله کوه غضنفر نمایان و نمودار می ـ شوند که مانند جنود غیبی از قله کوه صف در کشیده و توپ های اژدها پیکر ایشان پرده های صماخ ارامنه را دریده و لوله افکن قلوب دشمن می گردد.
سه ساعت به غروب مانده بود که دیدیم دیگر صدای توپ و تفنگ ارامنه خاموش شده ولیکن صدای غرش توپ از جانب کوه غضنفر متوالیا بلند گردید و معلوم شد که ارامنه همچون بخت خودشان رو به جلفا برگشته و از غایت خوف و هراس تمامی آنچه را که با خود حمل کرده بودند در صحرا ریخته و فرار بر قرار می گزینند و عساکر عثمانی تا سر حد جلفا ایشان را تعاقب کرده تا بقیه از پل ارس به روسیه عبور کرده و عسکر برگردید.
شخصی از اهل جلفا حکایت کرد که هنگامی که ارامنه از پل ارس عبور بدادند در عرض مدت سه روز و سه شب یا الله [به سختی] عبور کردند ولیکن بعد از سه چهار روز که برگشتند شبانه تاشقه ها همی آمدند و در ظرف شش ساعت تمام از پل عبور به دادند و این همه از جمعیت ایشان کاسته و تلف شده بود.
یاشا رسول قارداش من اوز منت دارلیقیمی سیزه بولدورورم .
بودا بیر گوزل شعر علی آقا واحدن تقدیم اولور سیزه و آذربایجان خالقینا
صلح اولماسا
گول منی سن ایسته سن عومروم هدر اولماز
صلح اولماسا، اولاد وطن بخته ور اولماز
آزاده لیقی، صولحی سئویلر بیزیم ائللر
بیر یئرده کی، صولح اولسا، او یئرده ضرر اولماز
اودلار وطنین نازلی گوزه للر بورویوبدور
ائللرده مثل وارکی، گوزل سیز شهر اولماز
آهیم اودو بلکه ائله سین قلبینه تاثیر
نیسان سویونو ایچمه یه داشدان گهر اولماز
هیجران گئجه سی، من چکنی چکمه سین اغیار
ظننیم جه قیامت گونو بوندان بتر اولماز
زولفون اوزونو توتسادا، گویچک لیگین آرتیر
ظلمت گئجه لر اولماسا آیدین سحر اولماز
واحد سنه، غم چکمه رقابت ائدن اولسا
مین گول قووشا بیر یئره، بحر خزر اولماز