آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

جنایات پهلوی در آذربایجان

 جنایات پهلوی در آذربایجان

 .

رضا براهنی(متولد 1935) نویسندة آذربایجانی از ایران، بعنوان عضو “انجمن قلم (PEN) کانادا” انتخاب شده است. انجمنی که  بیش از 700 شاعر، رمان نویس، روزنامه‌نگار و سایر نویسندگان در آن عضو هستند. “انجمن قلم کانادا” بخشی از انجمن بین‌المللی قلم است که در سال 1921 در انگلستان تاسیس شد.

 رضا براهنی، متولد تبریز، سه سال است که در کانادا اقامت دارد و هم اکنون استاد مدعو ادبیات تطبیقی در دانشگاه تورنتو می‌باشد. او شاعر و رمان نویسی مشهور و صاحب بیش از 50 اثر است. آثار او حوزه‌هایی همچون شعر، داستان، تئوری و نقد ادبی و همچنین مسائل اجتماعی ـ فرهنگی را شامل می‌شود. در سال 1977 مجله هارپر (Harper) او را بهترین شاعر زندة ایران نامید.

بیشتر اشعار و داستانهای براهنی مربوط به تجارب‌ و شرایط زندگی اقلیت آذربایجانی (بین 25 و 30 میلیون نفر تخمین زده می‌شود) در ایران است. براهنی بیش از چهار دهه است که از خودمختاریت و آزادی بیان اقوام مختلف ایرانی دفاع می‌کند، او بخاطر این اعتقادات چندین بار زندانی شده است 

آیا به انقلاب بصورت جدی می‌اندیشیم؟ آیا میخواهیم بدانیم که مرکز انقلاب ایران کجاست؟ مرکز انقلاب درجایی است که بر مردم وحشتناک‌ترین ظلم‌ها شده باشد و انواع وحشیگریها و درنده‌خویی‌ها و تبعیضات در حقشان اعمال شده باشد و درمقابل مردم علیه این مظالم و ظالمان عصیان کرده باشند؛ عصیانی اصیل، ‌عظیم، انسانی و انقلابی کرده باشند تا کلیه نهادهای ستم از میان برخیزد، ‌و دموکراسی، آزادی و تساوی حقوقی بین کلیه انسان‌ها جایگزین ظلم و ظلمت شود.

این درست است است که توده های محروم ایران ـ  از کارگر و دهقان بگیرید و بیائید تا به زنان ، جوانان و سربازان ـ درزیر چتر سیاه فقر توأم با خفقان، زندگی کرده‌اند، ولی فشار واقعی، و یا بهتر است بگوئیم فشار چندین برابر و یا دستکم مضاعف، درجایی است که کارگر و دهقان و زن و جوان و سرباز در شمار ملیت‌های ستمزده باشند. زیرا بقول محققی که درباره بلوچستان تحقیق کرده، «کمتر بلوچی قادر به پرداخت یک تومان پول حمام است.» و بقول محققی کرد که پیرامون اوضاع کردستان ایران مطلب نوشته، نود و پنج درصد زنان دراین منطقه از کشور بیسواد هستند، ‌و اگر کتاب‌های شهید آذربایجانی، صمد بهرنگی، را خوانده باشید می‌دانید که یکی از علل عدم علاقه توده‌های آذربایجانی به باسواد! شدن این است که غرض از آن «بابا نان داد» گفتن به زبانی است غیر از زبان ننه بابای آذربایجانی‌ها.  غرض از باسواد شدن، تن دردادن به تربیت در زبانی است که شوونیسم فارس و حکومت مرکزی نژادپرست و متعصب بر میلیونها آذربایجانی تحمیل کرده است. سلطنت پهلوی با تحمیل زبان حکومت مرکزی، بر شصت درصد جمعیت ایران، یعنی مجموعه اقلیت‌هایی که درواقع اکثریت مردم کشور راتشکیل می‌دهند ـ درواقع اکثریت این شصت درصد را به بی‌زبانی، بی‌فرهنگی و به نداشتن حصه و سهم سالم و متساوی از تعلیم و تربیت، و جهان‌بینی متوازن و متعادل فلسفی، هنری و سیاسی محکوم کرد.  

حکومت مرکزی مدام به مردم آذربایجان می‌گفت: «آذربایجان سر ایران است»،کسی هرگز نمی‌گفت که این سر بی‌زبان به چه درد می‌خورد!  

حکومت مرکزی که فانتوم‌ها و هلیکوپترهایش را به بلوچستان پاکستان می‌فرستاد تا  این ملیت ستمزده در آن کشور را بمباران وگلوله باران بکنند، ودرعین حال بلوچستان ایران را آنچنان عقب مانده نگه میداشت که اکثریت توده‌های ستمدیده این ملیت حتی نمی‌دانستند و هنوز هم نمی‌دانند که در ایران زندگی می‌کنند و حتی گمان می‌کردند و می‌کنند که برای آمدن به تهران باید از دولت ایران پاسپورت بگیرند، باری آن حکومت ابلیسی شاه، به چه بهانه‌ای میتوانست امیدوار باشد که این خلق مرحوم از ابتدای‌ترین حقوق انسانی، بفکر مرز و حدود و ثغور و تمامیت ارضی و استقلال کشور باشد؟

وقتی که زبان ترک و ترکمن و کرد و عرب و بلوچ بریده شده، وقتی که دستی دژخیمی و ابلیسی و نژادپرست بر کلیه فرهنگ‌های ملل ساکن در داخل مرزهای ایران خط بطلان کشیده، وقتی که استاندار، فرماندار، رئیس فرهنگ، رئیس دانشگاه، رئیس دادگستری، فرمانده قشون، شهربانی و ژاندارمری نقاط متعلق به این ملیت‌ها، از طرف حکومت مرکزی دژخیمی و نژادپرست پهلوی انتخاب می‌شدند، وقتی که کتابی که برای کودک تهرانی نوشته شده بود و به فارسی بطور یکسان به ترک ماکوئی، کرد بوکانی، بلوچ بمپوری، عرب خوزستانی وترکمن شمالی، باید تدریس می‌شد، وقتی که پرونده سازی در دادگستری شهرهای ملیت‌های ستمزده ایران باید به زبانی خارجی یعنی زبان فارسی صورت می‌گرفت، وقتی که نژادپرستان حکومت مرکزی انواع توهین‌ها را به ترکان، اعراب، و بلوچ و سایر ملیت‌های تحت ستم ایران روا می‌‌‌‌ داشت، آیا گمان نمی‌کنید که در وجود شاه سابق خائن و حکومتی که او نماینده آن بود، با یک “بن گورین” و یا یک “موشه دایان” نیز طرف بوده‌اید؟ چرا که ظلمی که یان اسمیت بر سیاهان آفریقا روا می‌دارد شاه نیز مـن غیرمستقیم بر ترک‌ها، کردها، ترکمنها ،اعراب و بلوچ می‌کرد؟ و آیا گمان نمی‌کنید که به همان صورت که یهودیان عرب و اعراب غیر یهود اسرائیل به ترتیب شهروندان درجه دوم و شهروندان درجه سوم این سرزمین غصب شده از فلسطین هستند، و درواقع به یک معنا درحکم اسرای جنگی هستند، ‌ملیت‌های ستمزده ایران هم از نظر رژیم نژادپرست وغاصب پهلوی، ‌درشمار ملل اسیراند و بیشتر بی‌شباهت به بازماندگان سرخپوستان آمریکا در اردوگاه‌های جمعی نیستند که زبان، فرهنگ، ‌آهنگ‌های کلامی، ‌جهان‌بینی‌های بومی و اقلیمشان دور از چشم جهانیان نگه داشته شده‌اند؟ ‌و آیا زبان و فرهنگ فارسی سوار شده بر پشت افواج ارتش حکومت مرکزی و سوار شده بر پشت سیل و خیل مأموران بوروکراسی حکومت مرکزی در سرزمین‌های ملیت‌های ستمزده، در واقع بدل به زبان و فرهنگ اشغالگر غاصب نشده است؟‌ و آیا براستی اگر مام میهنی بر رأی هر ملیتی و ملتی وجود داشته باشد،‌ پدر سابق ملت ایران در واقع با تحمیل یک زبان و یک فرهنگ بر صاحبان سایر زبان‌ها و فرهنگ‌ها بر مام میهن کلیه این ملیت‌ها تجاوز نکرده است؟‌ و آیا زمان آن نرسیده است که در پرتو دینامیسم کنونی انقلاب ایران، طومار این نوع تجاوزها برای همیشه درنوردیده شود؟ دست این غاصبان برای همیشه بریده شود و برای همیشه مسأله ملیت‌های ستمزده ایران به یک راه حل انقلابی سپرده شود‌؟  

آیا براستی زمان حل بحران ملیت‌های ستمزده ایران نرسیده است؟ ‌می‌گوئیم نه تنها زمان آن فرا رسیده، بلکه حتی موعد آن سپری هم شده است. ایران زندان ملیت‌ها ستمدیده است. درهای این زندان‌ها را باز کنید! این چتر شوم ستم مضاعف را از بالای سر شصت درصد جمعیت این کشور بلند کنید! عدل واقعی، ‌تساوی واقعی و انسانیت انقلابی را بر سراسر ایران حاکم کنید! راه حل بحران چیست‌؟ چگونه میتوان مشکل راحل کرد؟

ما، ‌سلطنت و شاه را از کاخ‌ها بیرون کشیده از ایران رانده‌ایم. ایل و تبار شاه رادرگوشه و کنار جهان پراکنده‌ایم، و اینان حتی دردورترین نقاط جهان از ترس انقلاب ما مثل شپش درچال هرزهای متعفن گم و گور شده‌اند(1)

ادامه دارد

بیشتر اشعار و داستانهای براهنی مربوط به تجارب‌ و شرایط زندگی اقلیت آذربایجانی (بین 25 و 30 میلیون نفر تخمین زده می‌شود) در ایران است. براهنی بیش از چهار دهه است که از خودمختاریت و آزادی بیان اقوام مختلف ایرانی دفاع می‌کند، او بخاطر این اعتقادات چندین بار زندانی شده است.

نظرات 1 + ارسال نظر
farzaneh سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ

با سلام به همهٔ ایرانی‌های عزیز و گرامی‌ و سلام مخصوص به اقلیت‌های قومی و دینی

من بسیار از وضعیت موجود نگران و ناراضیم. ترکم و عاشق زبانم چون زبان مادریم است زبانی برای گفتن تمامی احساساتم در خوشحالی‌ و ناراحتی‌‌هایم .زبانی که با آن پر میگشایم و به اوج آسمان آرزو و اندیشه‌های کودکیم می‌رسم زبانی که با آن مادرم را میبینم بزرگ شدنم را.اما یک زبانی را میشناسم و با آن از مدرسه عجین شده‌ام که می‌تونم با آن با تمام مردم میهنم، کشورم اعم از فارس، بلوچ عرب کرد و ترکمن حرف بزنم درد دل‌ کنم و یکی‌ شوم، این زبان فارسی است و زبان رسمی‌ و من به آن احترام میگذارم چون زبان مشترک ما ایرانی‌ هست ولی‌ ایکاش در طول تاریخ حکومتی داشتیم که اجازه داده بود زبان مادری ما اقلیت‌ها هم مسیر طبعی خود را طی‌ کرده بود در دانشگاه‌ها به عنوان یک رشته مانند همه رشته‌های دیگر رشد کرده بود و در مناطق خودمان در مدارس مانند یک زبان آزاد در کنار فارسی تدریس شده بود و حالا هر اقلیت قومی هم به زبان خودش و هم فارسی می‌توانست بنویسد و بخواند و ادبیات آن را درک کند ولی‌ این طور نشد . با تمام وجود از اقلیت‌های مذهبی‌ قومی می‌خواهم که اجازه ندهند این باعث تفرقه و چند دستگی باین ما ایرانی‌‌ها شود زیرا که دوباره و صد باره دودش در چشم خودمان میرود و نفعش به جیب و به کام همان‌ها که بانی‌ ظلم به اقلیت‌ها شده اند میرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد