آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

آذربایجان

پرچمدار دموکراسی ، پیشگام توسعه

جنایات پهلوی در آذربایجان ( بخش پایانی )

 

                    جنایات پهلوی در آذربایجان  

                             ( بخش پایانی )

درانقلاب دوم ایران، سه ملیت تحت ستم آذربایجان، ‌کردستان و خوزستان، رهبری انقلاب را به عهده داشتند. شاه قوام، استالین، ‌ساد چیکف، ترومن و آیزنهاور،‌ و برادران دالس و اشرف پهلوی و جاسوسان آمریکایی، و هر دو حزب بزرگ آن دوره، ‌یعنی حزب توده و جبهه ملی، مسئولان واقعی شکست انقلاب دوم ایران هستند.

حقیقت صریح و رک و راست این است که چیزی که بنام تمامیت ارضی ایران در آن زمان گفته می‌شد، جز یک زندان کامل اعیار برای کلیه مردم ایران، به ویژه خلق‌های ستمدیده ایران نبود. . . .

   28 اسفند ماه 1357

درانقلاب دوم ایران، سه ملیت تحت ستم آذربایجان، ‌کردستان و خوزستان، رهبری انقلاب را به عهده داشتند. شاه قوام، استالین، ‌ساد چیکف، ترومن و آیزنهاور،‌ و برادران دالس و اشرف پهلوی و جاسوسان آمریکایی، و هر دو حزب بزرگ آن دوره، ‌یعنی حزب توده و جبهه ملی، مسئولان واقعی شکست انقلاب دوم ایران هستند.

بحران رهبری توده‌ها،‌ در برابر بحران رهبری حکومت قرار داشت. حزب چپ واقعی وجود نداشت که بحران رهبری توده‌ها راحل کرده، بحران رهبری حکومت را هم با شکست رهبری حل کند. باید حزبی چندین ملیتی و متکی بر جهت‌ها و آمال و نیازهای کلیه ملیت‌های ایران بوجود می‌آمد و زحمتکشان ایران را بسوی فتح نهائی سوق میداد.

درانقلاب کنونی ایران، که از آن بعنوان انقلاب سوم ایران تعبیر می‌کنیم،‌گرچه آغاز حرکت انقلابی از قم بود، ‌لکن چیزی که به این حرکت جهت کلاسیک انقلاب ایران را داد، قیام بیست و نهم بهمن ماه تبریز بود.

وقتی که  صدها هزار نفر آذربایجانی درخیابان‌های تبریز دست به تظاهرات شورانگیز زدند، دیگر امکان نداشت که انقلاب در جائی متوقف شود.

وظیفه ارتجاع امپریالیسم و ضد انقلاب، منفرد ساختن هسته‌های انقلابی، ‌جدا کردن مراکز بزرگ و کوچک تحرک از یکدیگر، شکستن مفصل‌های پیوند دهنده گروه‌ها و اقشار به یکدیگر، و در واقع، بمعنای راستین کلمه، تجزیه‌طلبی ضد انقلابی است‌.

وظیفه انقلاب،پل بستن بین نیازهای اصیل اقشار محروم، یک کاسه کردن آنها، وبهم پیوستن آن اقشار به یکدیگر است. بزرگداشت اربعین قم درتبریز، نه تنها قم رابه تبریز، تبریز را به تهران یزد و سایر شهرستان‌ها ارتباط دارد، بلکه شکل بهم پیوسته و گسست ناپذیر انقلاب ایران رابصورت کلاسیک در برابر تاریخ گذاشت.

گرچه بین انقلاب اول و دوم ایران را دوران ضد انقلاب رضاشاهی، و بین انقلاب دوم و سوم را دوران ضد انقلاب محمد رضاشاهی فاصله انداخته بود، ‌لاکن شکل ارائه داده شده بوسیله انقلاب سوم، از نظر ساخت و ترکیب نیروها، و نه از نظر شدت و ضعف مشارکت آنان، همان بود که هم درجنبش تنباکو دیده شده بود، هم درانقلاب مشروطیت و هم درنهضت دموکراتیک بعد از شهریور بیست.

دراین ساخت و ترکیب، ملیت‌‌های تحت ستم ایران نقش بسیار اساسی دارند. آنان ستم مضاعفی رامتحمل شده‌اند و به همین دلیل حرکت انقلابی این ملیت‌ها رویهم شدیدتر از حرکت انقلابی ملیت فارس بوده است.

هر جا که فشار بیشتر باشد، هر جا که فاصله بین فقیر و غنی عمیقتر باشد، هر جا که ظلم وحشتناکتر باشد، به همان اندازه، حرکت انقلابی بعدی عمیق‌تر، ‌غنی‌تر،کامل‌تر و شدیدتر خواهد بود.

به همین دلیل است که آذربایجان، کردستان  و خوزستان، ‌بصورت کلاسیک، نه تنها مراکز انقلاب ایران راتشکیل می‌دهند، بلکه با درنظر گرفتن ساخت کلاسیک انقلاب ایران، مراکز کوشش و همت در راه بهم پیوستگی انقلابی با سایر مراکز انقلاب، به ویژه تهران راهم، که مجموعه درهم جوشی از کلیه ملیت‌هاست، ‌تشکیل میدهند.

مسأله را از دیدگاه برخورد انقلاب با قشون و ارتش حکومت مرکزی هم میتوان بررسی کرد. درجنبش تنباکو، سرباز ترک ـ آنهم درتهران ـ حاضر به تیراندازی به سوی مردم نشد.

 در انقلاب مشروطیت، مرکز غیبی و انجمن  ایالتی، مردم راعلیه قشون حکومت مرکزی مسلح و بسیج کرد و بعد این قشون در دروازه‌های تبریز به زانو درآمد.

درانقلاب دوم ایران، رهبری فرقه دموکرات در آذربایجان و قاضی محمد درکردستان ارتش را خلع سلاح کردند.

دربیست و نهم بهمن ماه، درتبریز سرباز آذربایجانی بجای آن که بسوی مردم شلیک کند لوله تفنگش را بسوی افسر فرمانده‌اش هدف‌گیری کرد.

 این طرز برخورد با ارتش و سران و فرماندهان بعدها انقلاب سوم، به ویژه درشورش خونین بهمن‌ماه، تبدیل به طرح اصلی مبارزه مسلحانه علیه ارتش شد و یا بخشی مهم از آن طرح اصلی راتشکیل داد.

جدا شدن سربازان، همافران و درجه داران ارتش از کل ارتش و پیوستن آنان به جوانان مبارز و مسلح فدائی و مجاهد و سایر گروه‌های سلاح بدست، درواقع تبعیت کامل از طرح اصلی و کلاسیک مبارزه انقلابی، یعنی طرح مرکب مبارزه بود.

صدای سرباز ترک جنبش تنباکو درمقابل ارک درصد سال پیش از این، صدای ستارخان و باقرخان، صدای پیشه‌وری و قاضی محمد، درمیدان ارک، درفرح آباد و عشرت‌آباد و باغ شاه، و بطور کلی هنگام گرفتن این قلاع حکومت مرکزی ظالم و برج و باروهای سلطنت و امپریالیسم طنین‌انداز گردید.

 انقلاب  و وسایل و اسباب اساسی آن، طرح کلاسیک خود را درکلیه دقایق و آنات انقلاب رسوخ میدهد. اگر انقلاب ایران را ضد انقلاب‌ها فاصله گذاری کرده اند، باید دانست که تداوم انقلابی، بصورتی دیگر، یعنی درظهور شکل کلاسیک انقلاب ایران خود رامتجلی کرده است و هنوز هم می‌کند و بدون تردید در آینده هم خواهد کرد.

 این نکته را هم بگوئیم که ارتش ایران بطور کلی در طول دویست سال گذشته، یعنی از دوران بعد از نادرشاه تا به امروز، نقش اولیه خود راکه عبارت از حفظ مرزهای کشور بود، ‌یکسره فراموش کرده، و چه بساکه درمقابل هجوم نیروهای خارجی پا به فرار گذاشته، تنها نقش دوم خود، یعنی سرکوب نهضت‌های آزادیخواهانه کشور، و بطور کلی مردم ستمدیده ایران اکتفا کرد.

       این نقش خائنانه را ارتش قاجاریه داشت و ارتش پهلوی هم داشت.

روز ارتش از نظر شاه سابق، عبارت بود از روز بیست و یک آذر بیست و پنج، یعنی روز سرکوبی ددمنشانه نهضت دموکراتیک آذربایجان و قتل عام جوانان آزادیخواه و غیرتمند آن ولایت.

روز رستاخیز ملی شاه، روزی بود که مأموران طاق و جفت سیا دست به دست ژنرال‌های طاق و جفت شاه دادند و از طریق فاجعه شوم بیست و هشت مردادماه، نهضت‌های مربوط به انقلاب دوم ایران رابه پایان آوردند.

 سی و دو سال تمام ارتش ایران، روز خیانت شاه و ارتش به انقلاب آذربایجان و کردستان را بعنوان روز ارتش، روز سرکوبی اجانب و تجزیه‌طلبان جشن گرفته است.

درحالیکه درسراسر ایران تنها یک تجزیه طلب وجود داشت و آن شخص شخیص شاه بود که منابع کشور راتجزیه کرد و به آمریکا سپرد، که جوانانش را از کل ملت تجزیه کرد و بدست مستشاران آمریکائی و ارتش فاسد شاهنشاهی سپرد، که ارتش را از ملت، و سراسر کشور حاکم کرد، بلکه بر کل فرهنگ‌های ملل اسیر ایران بزرگترین و نژادپرستانه‌ترین خیانت‌ها را هم کرد.

آیا زبان و فرهنگ فارسی سوار شده بر پشت افواج ارتش حکومت مرکزی و سوار شده بر پشت سیل و خیل مأموران بوروکراسی حکومت مرکزی در سرزمین‌های ملیت‌های ستمزده، در واقع بدل به زبان و فرهنگ اشغالگر غاصب نشده است؟‌

لقب آریامهر، شستن و رفتن زبان فارسی از کلمات و اصطلاحات عربی و ترکی به وسیله فرهنگستان‌های خائن به فرهنگ ملیت‌های ایران، و بخشنامه کردن کلمات قلابی و من درآوردی ـ که همه از عهد بوق احیا می‌شد و پیوند زده می‌شد به بدنه زبان فارسی بر سراسر کشور، باری، همه، همه و همه این قبیل حوادث دوران پهلوی رافقط باید درارتباط با خیانت آن دودمان، و خیانت استادان و فلاسفه و زبانشناسان حلقه زده بدور آن دودمان به زبان و فرهنگ‌های ملل اسیر ایران مطالعه کرد.

حقیقت صریح و رک و راست این است که چیزی که بنام تمامیت ارضی ایران در آن زمان گفته می‌شد، جز یک زندان کامل اعیار برای کلیه مردم ایران، به ویژه خلق‌های ستمدیده ایران نبود. . . .

   28 اسفند ماه 1357

رضا براهنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد