سیاست زبانی رژیم پهلوی،
یکی از عوامل قیام 21 آذر
""برای متحدالجنس نمودن ایران بهترن کارها نشر معارف فارسی و ایران است. اما آن هم نه به طوری که محسوس شود که میخواهند آنها را فارس کنند""
در شکلگیری یک پدیده اجتماعی عوامل مختلف دخالت دارند، اشاره به یک عامل و غفلت از عوامل دیگر، موجب شناختی ناقص و گمراه کننده میشود. انقلاب 21 آذر هم از این قاعده مستثتنی نیست.
21 آذر عوامل مختلف داخلی و خارجی داشت از جمله عوامل خارجی این قیام، جنگ جهانی دوم، اشغال ایران توسط متفقین و همینطور توسعهطلبیهای اتحاد جماهیر شوروی بود، که در بخشهای دیگر این کتاب تا حدی بدانها پرداختهشدهاست.
برخی از روی غرض و یا نادانی سعی میکنند 21 آذر را در توطئه شوروی خلاصه کنند و هیچ سخنی از عوامل داخلی که عمده ترینش ظلمها و تبعیضهای کثیف پهلوی در حق آذربایجان بود سخن به میان نمیآورند.
همیشه این مغالعه نخنما را-که امروزه هم گاه برای توجیه رفتار تبعیضآمیز حکومت مرکزی به آن توسل جسته میشود، پیش می کشند که این استثمار و عقب ماندگی در تمام ایران بوده است.
سخنی که سستی آن بر هیچ فرد عاقلی پوشیده نیست.ذیلا به برخی از اسناد که سیاستهای خاندان پهلوی و مزدوران آنها را در قبال آذربایجان و اقلیتهای دیگر اعم از عرب و کرد و بلوچ و ترکمن نشان میدهد اشاره میشود. آیا همین سیاستهای استحاله گرایانه کافی نبود-و نیست که آذربایجان قیام کند.
1- محمد علی فروغی، نخست وزیر رضا شاه و ایدئولوگ رژیم پهلوی درخصوص سیاست حکومت مرکزی در قبال اقلیتهای قومی از جمله ترکها میگوید: «اول اینکه باید خرسند و خوشوقت باشیم از اینکه مبتلا به تعهداتی راجع به اقلیتهای خودمان نشدهایم و عهداً و قانوناً کسی نمیتواند به جامعه ملل و یا هیچ مقام دیگر از دولت ایران نسبت به این موضوع شکایت کند… ارمنی، یهودی و نصرانی (آسوری) چون عددا قلیلاند کمتر محل ملاحضهاند. ولیکن از سه عنصر ترک و کرد و عرب نباید غافل بود.
حاجت به تذکر نیست که مجاورت خوزستان یعنی اراضی عربنشین ما با عراق و مجاروت کردستان ما با ترکیه و عراق و مجاورت تمام شمال و شمال غربی ما که بسیاری از سکنهاش ترک زبانند با ترکیه، قفقار و ترکمنستان موجب نگرانی و بلکه مخاطره است… برای متحدالجنس نمودن ایران بهترن کارها نشر معارف فارسی و ایران است. اما آن هم نه به طوری که محسوس شود که میخواهند آنها را فارس کنند… (محمد علی فروغی، یغما سال اول، شماره7)]به نقل از وارلیق شماره 3 -130[
2- محمدعلی فروغی در ارتباط با تغییر خط فارسی از عربی به لاتین ضمن معیوب دانستن خط عربی، به منظور ممانعت از ارتباط فرهنگی ترکهای ایران با ترکهای قفقاز و آناطولی و به عبارت دیگر در راستای جلوگیری از خودآگاهی ملی ترکهای ایران با آن تغییر خط فارسی از عربی به لاتین مخالفت میکند: «من از کسانی هستم که خط ایرانی (عربی) را ناقص و دارای معایب میدانم … ما باید یک مدت عوض شدن خط ترکها (ترکیه) و ابقاء خط حالیه خودمان را برای مصالح سیاسی مغتنم بشماریم و استفاده بکنیم. یعنی اختلاف خطی را که بین ترکهای ترکیه و ترکهای ایران حاصل شده مزید بینونیت بین آنها قرار دهیم و لو اینکه بالمآل مصلحت ما هم در اصلاح و یا تغییر خط باشد.» (محمدعلی فروغی، یغما، سال اول، شماره7)] به نقل از وارلیق، شماره130- 3 [
3- محمود افشار بزرگ شوونیست پان فارسیست در رابطه با آموزش ترکی در ایران میگوید: «اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامههای ترکی را به آسانی بخوانند و به ترکی چیزی بنویسند و شعر بگویند، دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت؟ … به همین ملاحضات نگارنده با آموختن پنج دقیقه زبان ترکی هم در مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم. ترکی در ایران از ترکتازی به وجود آمده است. این زبان در چند قرن پیش به طور مهاجم وارد کشور شده و قسمتی از خاک وطن عزیز ما را گرفته است … میخواهیم آموزش زبان فاررسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسایل این کار را فراهم آورند… برای من تردیدی نیست که بیهیچ زحمت و دردسری برای هیچکس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید، بی آن که آذربایجانیها احساس کنند. حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد…(یگانگی ایرانیان و زبان فارسی، محمود افشار، آینده، سال 1307، تهران)
4- عباس اقبال آشتیانی از دیگر طراحان سیاست زبانی دولت ایران دائر بر امحاء زبانهای قومی کشور، میگوید: «آمدیم به سیاست زبانی که دولت باید در داخله ایران معمول و مجری دارد… در باب دو زبان عربی و ترکی … دولت بیش از همه باید در یک امر بسیار مواظب و شدیدالعمل باشد… مخصوصاً مامورین او نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجله ای که به ا ین زبانها در خارج از ایران منتشر شده… داخل کشور و در بین مردم به خصوص اطفال مدارس منتشر گردد.» (عباس اقبال آشتیانی، مجلة یادگار، سال دوم، شمارههای 3 و6، سال 1324 ).
5- سندی دیگر که گزارش آموزش و پرورش استرآباد(گرگان) به وزارت داخله در اردیبهشت 1305 میباشد عمق خباثت و کینه توزی دولتمردان پهلوی نسبت به زبان ترکی را نشان میدهد: «قسمت دیگر در حکم تسخیر روح تراکمه( ترکمن ها) است، ترتیب بسط معارف در صحرا و لزوم تربیت اطفال تراکمه و تبدیل زبان ترکی آنها به پارسی و … است. در صحرا اشاعت معارف و زبان پارسی علاوه بر محاسن دیگر در سیاست تاثیر مهمی دارد.
آرامش ابدی یموت اگر خواسته باشیم یموتستان نشده و با ترکمنستان خطرناک تازه تشکیل یافته روح یک جهتی پیدا نکند، تنها از راه خلع سلاح بدون تغییر روح طغیان تراکمه تعیین نمیشود… واجب است با بودجة کافی چندین باب مدرسه مجانی در قمیشتپه، خواجه نفس، آق قلعه، گنبد قابوس، اومچالی و بعد به ضرورت در نقاط دیگر تاسیس شود و فعلاً پانزده نفر معلم ایران پرست، آشنا به رموز سیاست و غیر مانوس با زبان ترکی از مرکز برای مدارس فوق انتخاب شوند… و یکی از موارد مهم پروگرام مدارس این باشد که هیچ درسی به زبان ترکی تدریس نشود… چندانکه به بسط معارف و تبدیل زبان ترکی به پارسی در صحرا ابرام کردهام برای بسیاری از مناطق دیگر استرآباد مثل رامیان و حاجیلر و کوهساران هم که ترک زبانند باید این مقصود عملی شود.» (تورکمن صحرای، 1925-1916، اقیمرات گورگنلی)
این سیاست استثمارگرایانه را مقایسه کنیم با خط مشی دموکراتیک حکومت ملی آذربایجان در قبال اقلیتهای زبانی آذربایجان: «… سایر مللی که در آذربایجان زندگی می کنند حق دارند که امور خود را به زبان مادریشان انجام دهند. آنها زبان مادری خود را در مدارس آموزش خواهند دید. امور دادگاهها به زبان آذربایجانی انجام خواهد پذیرفت برای کسانی که به زبان آذربایجانی آشنایی ندارند، مترجم تعیین خواهد شد.»